هنوز هم كه هنوز است درد دامنه دارد
همين بود كه در اين شب روشن، باران گرفت؛ باراني از جنس سرب داغ. تله عراقيها جواب داده بود. جداي از هزاراني كه سر و سينهشان شد ميزبان گلولههاي داغ، تعدادي ديگر در حلقه حصار بعثيها گرفتار آمدند. خلاصه آن شد كه نبايد ميشد و يادش حتي ولوله و زلزلهاي در دل به پا ميكند. […]
برگی از۲۶ماه اسارت یک آزاده
از لای درب نگاه کردم دیدم دو نفر عراقی ماشین خود را می شویند. صدا زدم و گفتم: یا اخی ! یا سیدی! من الما! که دو عدد قوطی زنگ زده داخل دستش بود. سه انگشتم بیرون رفت و او هم می ریخت روی دستم کمی گلویم خیس شد و…
چرا می زنید؟ چرا هل می دهید؟
مقر آموزش نظامی بودیم، بعد از عملیات کربلای پنج، جغله های جهاد را برای آموزش نظامی بردند و گفتند: لازم است.
آزاده ای که عراقی ها فکر می کردند ژاپنی است
آنها با خونشان ثابت کردند هر جا اسلام به خطر بیفتد در صف اول مقاومت هستند. چه در جنگ عراق علیه ایران اسلامی باشد و چه در دفاع از حریم آلالله در عراق و سوریه… .
عکس/جان مادرت صبر کن منم سوار بشم
کدام آدم عافیت طلبی است که راه عرفاو عشاق راکه در راه حضرت حق ذوب شده اند و دست از دنیا شسته و بی صبرانه در پی دیدار پرواردگارشان هستند بتواند با دو دوتا چهارتای منطق خود درک کند حتی اگر نشانه هایی مثل روز پیش چمانش روشن باشد؟
خاک بر سرت کنند حجتی
خرمشهر بودیم، بچه ها رحل ها را چیدند دور تا دور سنگر و قرآن ها را روی آن گذاشتند.
هویزه اینگونه از اسارت رها شد
بعضی روزها را هرگز نمیتوان از یاد برد.حتی اگر از یاد ما که این روزها عادت به از یاد بردن خیلی چیزها کردهایم برود، از یاد سرزمینهای سوخته و خاکهای خون آلود هویزه که نمیرود.
بمباران زندان « دولهتو » و نقش گروهکها در این جنایت
زندان «دولهتو» واقع در روستایی به همین نام و تحت کنترل حزب دموکرات کردستان ایران قرار داشت که حدود چند صد تن از زندانیان نیروهای دولتی اعم از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ارتش جمهوری اسلامی ایران، ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، جهاد سازندگی و نیز پیشمرگان کرد مسلمان در آن نگهداری میشدند.
پدر وپسر با هم آسمانی شدند
تاکنون هر چه گفتیم سخن از پدران آسمانی و فرزندان زمینی بود. پدرانی که رفتند و یادگاران آنها رهرو راهشان هستند اما در این میان عدهای مستثنی شدند چون هم پدر و هم فرزند، هر دو با هم آسمانی و برای شهادت در راه خدا انتخاب شدند. در میان خیل شهدای هشت سال دفاع مقدس، […]
نوجوانی که معادلات نظامی را برهم زد
مسعود روز نهم اسفند در حالی که بشدت از ناحیه ی دست چپ کتف پا و دست راست مجروح شده بود به همراه ما اسیر شد و در روز های آغازین اسارت که هیچ نظمی بر اردوگاه حاکم نبود و زبان دشمن تنها زبان کابل بود وشکنجه زندگی در اسارت را همراه با جراحت تجربه […]
چشمهایت را ببند، خجالت نکشی
شلمچه بودیم، قیصری گفت: همه جور آن خوب است. صالح گفت: نه اسیر شدن بد است. هر کسی چیزی گفت، تا رسید به شیخ اکبر.
تیرباران در میدان مین
در همان روز اول اسارت در خط مقدم در مقابل چشمان ما تعداد زیادی از رزمندگان را شهید نمودند و ما که مجروح بودیم به میدان مین بردند تا در میدان مین ما را تیرباران بکنند.
گروهکها قلباش را درآوردند
گاهی آنقدر شهید ومجروح داشتیم که تا مچ پا درخون راه میرفتیم.اما اشک و ناله و آرام کردن دل را برای خانه نگه میداشتیم.
تو حوری هستی؟
تیر و ترکش خورده بودم، فکر کردم که شهید شده ام و الان در بهشت هستم اما هنوز حالم جا نیامده بود که بروم میوه بخورم و زیر درخت ها گشتی بزنم.
روایت فرمانده عراقی از آزادسازی خرمشهر
امروز دهم اردیبهشت سالروز آغاز «عملیات الی بیتالمقدس» است که در سال 1361 انجام شد.
آدم بی شر و شور
آبادان بودیم، محمدرضا داخل سنگر شد، دورتادور سنگر را نگاه کرد و گفت: آخر نفهمیدم کجا بخوابم؟ هر جا می خوابم، مشکلی پیش می آید، یکی لگدم می کند، یکی رویم می افتد.
پرواز تا عرش الهی
سی و چهار سال از شهادت علی اکبر شیرودی می گذرد؛ عقاب تیز پرواز آسمان ایران که با رشادت ها و ایثارگری هایش نقش بسیار مهمی را در غائله ی کردستان و هشت سال جنگ تحمیلی ایفا کرد و توانست با خلق حماسه ای مانا نام خود را در صفحات تاریخ دفاع مقدس به ثبت […]
از بچه ننه ها بدم می آید
شلمچه بودیم، بولدوزرها را خاموش کردیم و نماز صبح را خواندیم. دور هم نشسته بودیم که نادری رفت نشست روی یک سنگر و شروع به سخنرانی کرد
غم از دست دادن مادر و پایان همه انتظارها
چندین سال از جوانی اش را در اردوگاه های رژیم بعث عراق سپری کرده و روزهای پرخاطره اسارت را کوله بار شانه های استوارش کرده است، می گوید: اسارت، اگر چه روزهای سختی داشت اما لحظه لحظه اش انسان ساز بود و معنویت خاصی داشت، معنویتی که شاید دیگر در هیچ زمان و مکانی نتوان […]
صدای خروس، سگ، بز، الاغ
شلمچه بودیم، شیخ اکبر گفت: امشب نمی شود کار کرد، می ترسم بچه ها شهید شوند.