وقتی هوس شوخی با عراقیها به سرمان زد
![وقتی هوس شوخی با عراقیها به سرمان زد 1 1393524695](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2016/05/1393524695.jpg)
یک روز با همرزمانم کنار درسنگر نشسته بودیم که هوس کردیم با بیسیم، عراقیها را اذیت کنیم. من گوشی بیسیم را گرفتم و روی فرکانس یک عراقی که از قبل […]
وضعیت قرمز در اردوگاه؛ خاطرهای طنز از یک «استوار» عراقی
![وضعیت قرمز در اردوگاه؛ خاطرهای طنز از یک «استوار» عراقی 3 13931012 photo](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2014/07/13931012-photo.jpg)
مروری بر خاطرات آزادگان حماسهآفرین به ویژه خاطرات طنز و شیرین آنها نه تنها یادآور روحیه بالای آنان در برابر جنایات و وحشیگریهای بعثیون است، بلکه یادآور مبارزات آنان در […]
اف-اربع عشر،اف-اربع عشر، یالا یالا!
![اف-اربع عشر،اف-اربع عشر، یالا یالا! 5 13935027 photoshohadayekazeroon](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/08/13935027-photoshohadayekazeroon.jpg)
اف-اربع عشر،اف-اربع عشر، یالا یالا!
عشق هوندا
![عشق هوندا 6 13934951 photoshohadayekazeroon](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/07/13934951-photoshohadayekazeroon.jpg)
علی کرمی رزمنده لشکر ویژه 25 کربلا، خاطرهای را در حوزه طنزپردازیهای جبهه، چنین اظهار میکند: برادرم محمدزمان عضو گردان یارسولالله (ص) لشکر ویژه 25 کربلا بود، همان گردان نامآشنایی […]
حالگیری پدر
![حالگیری پدر 8 13931470 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/04/13931470-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
در خاطرهای دیگر از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا از شوخیهای جبهه به خاطرات رحیم کابلی رزمنده گردان حمزه سیدالشهدا (ع) این لشکر میپردازیم که وی میگوید: خاطرهای که میخواهم […]
نامردتر از قاطر
![نامردتر از قاطر 10 13934944 photoshohadayekazeroon](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/07/13934944-photoshohadayekazeroon.jpg)
حامی گتآقازاده از فرماندهان یگان دریایی لشکر ویژه 25 کربلا درباره شوخطبعیهای رزمندگان در جبهه، میگوید: سال 66، لشکر ویژه 25 کربلا در منطقه غرب کشور درگیر عملیات والفجر 10 […]
عراقی ها می گفتند: استقلال سوراخ پرسپولیس هورا
![عراقی ها می گفتند: استقلال سوراخ پرسپولیس هورا 12 139314816 photoshohadayekazeroon 550 300](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/05/139314816-photoshohadayekazeroon-550-300.jpg)
عراقی ها که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند با ترس و لرز میگفتن استقلال سوراخه پرسپولیس هورا…
چرا می زنید؟ چرا هل می دهید؟
![چرا می زنید؟ چرا هل می دهید؟ 14 139314803 photoshohadayekazeroon 550 300](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/05/139314803-photoshohadayekazeroon-550-300.jpg)
مقر آموزش نظامی بودیم، بعد از عملیات کربلای پنج، جغله های جهاد را برای آموزش نظامی بردند و گفتند: لازم است.
خاک بر سرت کنند حجتی
![خاک بر سرت کنند حجتی 16 139314782 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/05/139314782-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
خرمشهر بودیم، بچه ها رحل ها را چیدند دور تا دور سنگر و قرآن ها را روی آن گذاشتند.
چشمهایت را ببند، خجالت نکشی
![چشمهایت را ببند، خجالت نکشی 18 139314767 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/05/139314767-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
شلمچه بودیم، قیصری گفت: همه جور آن خوب است. صالح گفت: نه اسیر شدن بد است. هر کسی چیزی گفت، تا رسید به شیخ اکبر.
تو حوری هستی؟
![تو حوری هستی؟ 20 139314760 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/05/139314760-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
تیر و ترکش خورده بودم، فکر کردم که شهید شده ام و الان در بهشت هستم اما هنوز حالم جا نیامده بود که بروم میوه بخورم و زیر درخت ها […]
آدم بی شر و شور
![آدم بی شر و شور 22 139314756 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/04/139314756-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
آبادان بودیم، محمدرضا داخل سنگر شد، دورتادور سنگر را نگاه کرد و گفت: آخر نفهمیدم کجا بخوابم؟ هر جا می خوابم، مشکلی پیش می آید، یکی لگدم می کند، یکی […]
از بچه ننه ها بدم می آید
![از بچه ننه ها بدم می آید 24 13931470 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/04/13931470-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
شلمچه بودیم، بولدوزرها را خاموش کردیم و نماز صبح را خواندیم. دور هم نشسته بودیم که نادری رفت نشست روی یک سنگر و شروع به سخنرانی کرد
صدای خروس، سگ، بز، الاغ
![صدای خروس، سگ، بز، الاغ 26 13931465 photoshohadayekazeroon 4](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/04/13931465-photoshohadayekazeroon-4.jpg)
شلمچه بودیم، شیخ اکبر گفت: امشب نمی شود کار کرد، می ترسم بچه ها شهید شوند.
برادرا با یک صلوات در اختیار دشمن!
![برادرا با یک صلوات در اختیار دشمن! 28 13931454 photoshohadayekazeroon 2](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/04/13931454-photoshohadayekazeroon-2.jpg)
او که در حاضر جوابی هیچ کسی به گرد پایش نمی رسید گفت:«هیچی! میگفتم: برادار با یک صلوات در اختیار دشمن!»
راننده ناشی لودر
![راننده ناشی لودر 30 13931442 photoshohadayekazeroon 2](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/04/13931442-photoshohadayekazeroon-2.jpg)
با آمدن لودر بچه ها خوشحال شدند. همه با لبخند و تکان دست از او تشکر کردند. راننده لودر هم که انگار تجربه اش کم بود، با لودر روی سنگر […]
جشن تولد در اسارت
![جشن تولد در اسارت 32 1393 3 photo](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2014/06/1393-3-photo.jpg)
هر هدیه ای که به هاشم تحویل می دادیم می گفت: اینکه پیراهن من است. اینکه شلوار خودم است! ای بابا این هم که مال خودم است و …..
به خودت رحم نمی کنی به فرشته ها رحم کن
![به خودت رحم نمی کنی به فرشته ها رحم کن 34 13931406 photoshohadayekazeroon](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/03/13931406-photoshohadayekazeroon.jpg)
به محض اینکه نماز اول را سلام می داد تکبیر نماز دوم را می گفت و تازه نماز دوم را تمام کرده، نماز سوم را و همینطور دعا و سجده […]
خدایا این چادربندها را آدم کن
![خدایا این چادربندها را آدم کن 36 13931394 photoshohadayekazeroon](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/03/13931394-photoshohadayekazeroon.jpg)
کلی نیرو بودیم و یک روحانی گردان، که باید به همه ی چادرها و گروهان ها سرکشی می کرد و در حد یک چایی خوردن هم که شده، دل بچه […]
الغیبتُ عجب کیفی داره
![الغیبتُ عجب کیفی داره 38 13931361 photoshohadayekazeroon](https://1100shahid.ir/wp-content/uploads/2015/02/13931361-photoshohadayekazeroon.jpg)
تقصیر خودش بود. شهید شده که شهید شده. وقتی قراره با ریختن اولینقطره خونش، همه گناهانش پاک شود، خیلی بخیل و از خود راضی است اگرآن کتکهایی را که من […]