من‌ شهيد شدم‌، آخ‌

من‌ شهيد شدم‌، آخ‌

من‌ شهيد شدم‌، آخ‌سر ظهر بود. اوايل‌ زمستان‌ سال‌ 65. توي‌ كانال‌ كسي‌ نبود. همة‌ بچه‌ها داخل‌سنگرهايشان‌ بودند. شفيعي‌ كه‌ نوبت‌ نگهباني‌ اش‌ بود، داخل‌ سنگر پيشاني‌پست‌ مي‌داد. سنگر پيشاني‌ ارتفاع‌ قلاويزان‌ مهران‌، براي‌ همه‌ نيروها معروف‌و مشهور بود. كافي‌ بود مقداري‌ از موهاي‌ مشكي‌ و خوشرنگ‌ و چه‌ بسا بور، انسان‌ از لبة‌ سنگر پيدا شود تا چندتايي‌ تير قناصه‌ از دو سه‌ طرف‌ شليك‌ شود و احياناً بوسه‌اي‌ بر پيشاني‌ زيبايش‌ بزند.

 

شهدای کازرون، شفيعي‌ خيلي‌ شلوغ‌ مي‌كرد. هر موقع‌ نوبت‌ نگهباني‌ اش‌ بود، يك‌ قوطي‌كنسرو خالي‌ مي‌گذاشت‌ سريك‌ چوب‌، از سنگر بالا مي‌برد وتكان‌ مي‌داد. چند ثانيه‌ بيشتر طول‌ نمي‌كشيدكه‌ برادران‌ مزدور عراقي‌! هم‌ او را بي‌ جواب‌ نمي‌گذاشتند و شايد به‌ خيال‌ اينكه‌ او مي‌خواهد آب‌ ميوه‌ ميل‌ كند!! قوطي‌كمپوت‌ را هدف‌ قرار مي‌داند.

يكي‌ از روزها كنار «سيد مجيد طحاني‌» مسئول‌ دسته‌، داخل‌ سنگرنشسته‌ بوديم‌. ناگهان‌ تلفن‌ قورباغه‌اي‌ با آن‌ قُر قُرش‌ به‌ صدا درآمد. طحاني‌گوشي‌ را برداشت‌. اول‌ خنديد و بعد جا خورد. شفيعي‌ آن‌ سوي‌ خط‌ بود. باهمان‌ لهجه‌ شيرينش‌ گفته‌ بود:

ـ طحاني‌… طحاني‌… من‌ شهيد شدم‌… آخ‌.

و صدا قطع‌ شد. همه‌ سراسيمه‌ به‌ طرف‌ سنگر پشتيباني‌ دويديم‌. شفيعي‌را ديديم‌ كه‌ با بدن‌ غرق‌ در خون‌ داخل‌ سنگر افتاده‌ است‌. از جاي‌ گلوله‌ روي‌پيشاني‌ اش‌ خبري‌ نبود. سمت‌ چپ‌ گردنش‌ كاملاً شكافته‌ بود. در همان‌ وهله‌اول‌ متوجه‌ قضيه‌ شديم‌. او در حال‌ تكان‌ دادن‌ قوطي‌ كمپوت‌ بوده‌ كه‌ مي‌بيند عراقيها تير نمي‌زنند، تك‌ تيرانداز عراقي‌، با وجود فاصله‌ زياد سنگرشان‌ تاسنگر ما، روي‌ سوراخ‌ كوچكي‌ كه‌ بر بدنه‌ سنگر ما تعبيه‌ شده‌ بود تا نگهبان‌ ازآنجا جلوي‌ سنگر را نظاره‌ كند، نشانه‌ گرفته‌ و زده‌ بود به‌ گردن‌ شفيعي‌ بعد هم‌آن‌ تلفن‌ و آن‌ آخ‌.

شفيعي‌ را بردند به‌ صالح‌ آباد و از آنجا به‌ ايلام‌. چند روز بعد در حالي‌ كه‌گردنش‌ باندپيچي‌ بود برگشت‌ به‌ خط‌. هر چه‌ فرماندهان‌ گفتند برو تهران‌ قبول‌ نكرد و مي‌گفت‌: «من‌ كه‌ چيزيم‌ نيست‌» و بعد با همان‌ زبان‌ شيرينش‌، داستان‌ را تعريف‌ كرد.

 

يك‌ ماه‌ بعد شفيعي‌ كه‌ با همان‌ گردن‌ زخمي‌ با گردان‌ همراه‌ شده‌ بود، درعمليات‌ كربلاي‌ پنج‌ در منطقه‌ شلمچه‌ بر اثر انفجار گلوله‌ كاتيوشا بر روي‌سنگرشان‌، به‌ شهادت‌ رسيد.

 

دیدگاهتان را بنویسید