جمعه سیاه اسارت

۱۵سال زندانی برای نشریه ی انقلاب

13931327 photoshohadayekazeroonبا مشاهده ی فرمانده اردوگاه حدس مان به یقین مبدل شد. او برای ما سخنرانی کرد و گفت: یک نفر از شما می خواست فرار کند و ما او را گرفتیم. حالا همه تان را تا سرحد مرگ می زنیم تا دیگر هوس فرار کردن به سر کسی نزند.

 

شهدای کازرون، صبح روز جمعه ۲۲ دی ماه ۶۸ با صدای تیراندازی از خواب بیدار شدیم. آن روز عراقی ها برای آمار صبح نیامدند و بعد از دو ساعت یک نگهبان آمد در را باز کرد و گفت که فقط مسئولان غذا خارج شوند.

وقتی مسئولان غذا برگشتند، با چهره هایی غمگین و ناراحت گفتند: در آسایشگاه کناری، برادران را توی این سوز سرما بیرون آورده اند و با شورت و زیرپوش وادارشان کرده اند توی گل غلت بزنند و حدود صد نگهبان با کابل و باتوم به جان شان افتاده اند و صدای یا حسین آنها بلند است.

چون حدس می زدیم جمعه ی سیاه و شومی در انتظار ماست، دست به دعا برداشتیم.

حدود سه ساعت بعد نگهبان ها  به سراغ مان آمدند و ما را از آسایشگاه خارج کردند. با مشاهده ی فرمانده اردوگاه حدس مان به یقین مبدل شد. او برای ما سخنرانی کرد و گفت: یک نفر از شما می خواست فرار کند و ما او را گرفتیم. حالا همه تان را تا سرحد مرگ می زنیم تا دیگر هوس فرار کردن به سر کسی نزند.

پس از پایان سخنرانی فرمانده ملعون اردوگاه، عراقی ها همه ی ما را به صف کردند و یک دیوار مرگ به طول صد و پنجاه متر از وجود کثیف نظامیان بعثی ساختند.

برای رسیدن به آسایشگاه هر کدام می بایست از جلوی این دیوار مرگ می گذشتیم و این کار به قیمت اصابت حداقل صد ضربه کابل و باتوم بر بدن های نحیف مان تمام شد که همیشه نتیجه ی آن شکستن دست و پاها و کور شدن چشمهای بسیار بود.

آن روز را «جمعه سیاه» یا «روز شوم» نامگذاری کردیم.

 
راوی: آزاده نقی عباسی

 

دیدگاهتان را بنویسید