مرغی و حلقی،نه مرغی و خلقی

13931219 photoshohadayekazeroonحسن گفت:نکته اول،خواستم اگر مرغ مسموم بود خودم تنها مسموم شوم،و نکته دوم و اصلی اینکه:مرغی و حلقی نه مرغی و خلقی.

 

 

 

 

عملیات بدر انجام گرفته و عراقی ها فرار کرده بودند،بچه ها داشتند یکی یکی سنگرها را پاکسازی می کردند.درون یکی از سنگرها مرغ پاک کرده و آماده ای قرار داشت،بچه ها در باره چگونه پختن مرغ با هم صحبت می کردند که حسن سر رسید و گفت چکار می خواهید بکنید؟شاید عراقی ها مرغ را مسموم کرده باشند،آن را نخورید مرغ را بدهید تا ببرم.
حسن مرغ را گرفت و با خود برد،اما ساعتی بعد همه جا پر شد از بوی مرغ سرخ شده.عده ای می گفتند شاید دشمن شیمیائی زده باشد و این بوی اوست،همه سراغ حسن را می گرفتند تا بپرسند چه خبر است.یکی از بچه ها به طرفی اشاره کرد و گفت بو از آنجا می آید،نگاه کنید دود هم می کند همه باهم به همان طرف رفتند و دیدند حسن مرغ را سرخ کرده و درحال خوردن است.
بچه ها گفتند حسن مگر نگفتی مرغ مسموم است؟حسن گفت:نکته اول،خواستم اگر مرغ مسموم بود خودم تنها مسموم شوم،و نکته دوم و اصلی اینکه:مرغی و حلقی نه مرغی و خلقی

دیدگاهتان را بنویسید