در بخش اول مطلب”رژیم اشغالگر قدس و جنگ عراق علیه ایران”،به رابطه فی مابین ایران و عراق با رژیم اشغالگر صهیونیستی، قبل از آغاز جنگ تحمیلی اشاره شد و در بخش دوم ، دیدگاه و منافع اسرائیل در دوران جنگ تحمیلی بررسی شده است.
به گزارش سرویس «حماسه و دفاع» شهدای کازرون بخش دوم مطلب “رژیم اشغالگر قدس و جنگ عراق علیه ایران” به شرح زیر تقدیم میگردد:
دورهی جنگ ایران و عراق (88-1980)
استعداد و توانایی نیروهای نظامی دوطرف؛(1) کنترل نشدن اقدامات آنها بهوسیلهی مقامات غیرنظامی؛ و رعایت نکردن قواعد عمومی جنگ و ملاحظات اخلاقی سبب میشد در طول جنگ نگرانیهایی در سرتاسر خاورمیانه به وجود آید. واکنش عمومی بیشتر کشورهای عربی در سال 1981 با تأسیس “شورای همکاری خلیج [فارس]” بروز کرد.
ابتکار عربستان سعودی در تأسیس این شورا، سبب شد تا شش کشور عربی (عربستان سعودی، کویت، عمان ، بحرین، قطر و امارات متحدهی عربی) برای افزایش همکاریها و تقویت تواناییهای نظامی به یکدیگر بپیوندند، هرچند نیروی غالب این شورا، هنوز هم خود عربستان است. نگرانیاولیه و مداوم این شورا تهدید احتمالی ایران بود که تواناییهای براندازی و نظامی خود را با نیروی ایدئولوژیکی و سیاسی مبتنی بر بنیادگرایی اسلامی ترکیب کرده بود. با وجود این در گذشته و حال نگرانیهایی نیز دربارهی بلندپروازیهای منطقهای عراق وجود داشته و دارد.
جنگ ایران و عراق برای اسرائیل، به دلیل محوریت تهدید عربی و تمرکز این حکومت بر موضوع امنیت و حل و فصل مناقشهی اعراب و اسرائیل، با ملاحظات راهبردی و تاکتیکی متعددی توأم بود. جهان عرب به دو قطب تبدیل شده بود. قطب تندروتر(سوریه، لیبی و یمن جنوبی) که هوادار ایران بودند و قطب دیگر (اردن، کشورهای خلیج [فارس] و مصر) که از عراق حمایت میکردند. البته سطح حمایتها در مقاطع مختلف زمانی و کشور به کشور، متفاوت بود.
دو دستگیهای جهان عرب، مانعِ تشکیل جبههی متحدی علیه اسرائیل شد. بنابراین بیشتر فشار جبههی شرقی از اسرائیل برداشته شد و خطر وقوع جنگی بزرگ بین اعراب و اسرائیل تا حد بسیاری کاهش یافت. عراق در نتیجهی همین صفبندیهای حاصل از جنگ، مواضعش را دربارهی مناقشهی اعراب و اسرائیل تعدیل کرد و این بار برخلاف موضعگیریهای شدیدش علیه پیمان صلح مصر و اسرائیل (در طول جنگ با ایران) همکاریهای تنگاتنگی را با مصر آغاز کرد و به انتقاداتش از این کشور پایان داد.
بهرهی اصلی اسرائیل از جنگ ایران و عراق آن بود که این دو قدرت عمدهی منطقهای – که هر دو دشمن اسرائیل محسوب میشدند – علیه یکدیگر وارد جنگ شدند و فرصت استراحتی برای اسرائیل فراهم شد. مدحتالزاهد (Midhat al-Zahid) از روزنامهی الاهرام در اینباره توضیح میدهد:
شروع جنگ خلیج[فارس] فرصتی طلایی برای اسرائیل بود که پس از انقلاب ایران خود را در وضعیتی ناخوشایند حس میکرد و این بدان علت بود که یکی از قدرتهای منطقهای که میتوانست به صف دشمنان این رژیم بپیوندد و برای اسرائیل خطرناک باشد درگیر جنگ شده بود. جنگ به اسرائیل نه تنها فرصت خنثیسازی این خطر بالقوه را داد، بلکه آن را به جنگ ثانویهای مشغول کرد تا از جنگ بعدی با اسرائیل منحرف شود. جنگ امکان احیای جبههی شمال شرقی را تضعیف کرد.(2)
رویکرد اسرائیل برقراری رابطهای نزدیک و سازنده با ایران، در جناح شرقی جهان عرب بود. سود اسرائیل از جنگ ایران و عراق مشخص بود، زیرا این جنگ سبب شد تا هر دو طرف از شرکت در جنگهای دیگر بازبمانند. تأمین سلاح برای ایران به منظور ادامهی جنگ به نفع حکومت اسرائیل بود * که به دنبال حفظ موازنهی قوا برای طولانی کردن جنگ و جلوگیری از پیروزی هر یک از دو طرف بود.(3)
نقش اسرائیل در ماجرای “ایران گیت” برخی از این محاسبات را نشان میداد، اما عوامل دیگر، به ویژه ماهیت روابط اسرائیل و امریکا نیز بسیار مهم بود. سیاست امریکا دربارهی جنگ ایران و عراق تحت تأثیر ملاحظات متعددی بود که لزوم حفظ و ارتقای منافع از جملهی این ملاحظات بود. جنگ طولانی ایران و عراق تا زمانی که به دیگر کشورها سرایت نمیکرد، در ظاهر ضرری برای منافع امریکا نداشت؛ مگر آنکه خطری برای آزادی کشتیرانی یا انتقال نفت ایجاد میکرد یا آنکه اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش میتوانستند از این موقعیت به نفع خود استفاده کنند. حتی برخی معتقد بودند که ادامهی جنگ منافعی جانبی برای سیاست امریکا در بر دارد.
دولت کارتر برای تضمین آزادی کشتیرانی و حفظ انتقال نفت از تنگهی هرمز و اطمینان از امنیت کشورهای خلیج[فارس] در برابر خطر بالقوهی حاصل از گسترش جنگ به این کشورها، در پی جلوگیری از پیروزی هر یک از دو طرف جنگ بود. دولت ریگان در ظاهر این سیاست را ادامه داد و برخی عناصر آن را از جهاتی تقویت کرد. با این حال، امریکا در حالی که به موضع بیطرفانهاش در جنگ ایران و عراق ادامه میداد، کابینهی ریگان از یک سو اقداماتی عملی برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی و نظامی عراق انجام میداد و از سوی دیگر در قضیهای که به “ایران گیت” معروف شد، برای ایران سلاح تأمین میکرد.(4)
انتقال محمولههای سلاح به ایران بر اساس رویکرد ریگان در تابستان 1985 (1364) شروع شد و تا پائیز 1986 (1365) ادامه یافت. اسرائیل به نیابت از امریکا، برخی از محمولههای اولیه را در سال 1985 به ایران فرستاد که ظاهراً سبب رونق دوبارهی بورس اسرائیل شد.(5) ریگان رئیسجمهور وقت امریکا در 17 ژوئن 1986 (27 خرداد 1365) محرمانه مجوز فروش سلاح به ایران را امضا کرد که برخی از آن در سال 1986 فرستاده شد. اسرائیل در این میان نقش مهمی در تسهیل انتقال سلاحهای امریکایی ایفا کرد و برخی معتقدند خود نیز سلاحهایی را برای ایران تهیه میکرد.
اسرائیل خود را حامی اصلی سیاستهای امریکا میدانست، اما ادامهی جنگ ایران و عراق نیز تأثیراتی بر این حکومت داشت. شیمون پرز (Shimon Peres)، وزیر امور خارجهی وقت اسرائیل در اینباره گفت:
برای کمک به آزادسازی گروگانهای امریکایی، فروش محدود سلاح [بین اسرائیل و ایران] وجود داشت که هیچ گاه از 10 تا 20 میلیون دلار فراتر نرفت…. ما هرگز برای پیروز شدن ایران در جنگ به این کشور سلاح نفروختیم.
پانوشت
* فروش سلاح از طرف حکومت اسرائیل به ایران از ادعاهای کذب و بیهودهای است که بارها و بیهیچ سند و مدرکی نویسندگان غربی تکرار کردهاند و با توجه به تخاصم آشکاری که بین جمهوری اسلامی و این حکومت غاصب وجود دارد اصولاً چنین ادعایی پذیرفتنی نیست.
1. See, for example, the data in the annual editions of The Military Balance issued by the International Institute for Strategic Studies (I1SS), London.
2. Midhat al-Zahid, “Israel and the Iraq-Iran War,” AI-Siyash al-Duwaliyah, July 1986.
3. The argument asserts: “It is also easy to understand the reasons for Israel’s strategy of blocking an Iraqi victory. From Israel’s point of view Iraq is still straddling the fence: it has not severed all its relations with the rejection front, and it has not totally aligned itself with the moderates’ camp. Seen from that perspective, victory for Iraq could strengthen its regional position, particularly in the Gulf. It may induce the coastal areas of the Gulf to unite under the Iraqi flag either in a limited regional plan or a comprehensive Arab one. But Israel is also focusing on another extremely important angle because an Iraqi victory would give the Iraqi army moral stature as well as military experience, combat efficiency and more armaments. And that could constitute a threat to Israel’s security.” Ibid.
4. See John Tower, Edmund Muskie, and Brent Scowcroft, The Tower Commission Report (New York: Bantam Books and Times Books, 1987).
5. آن چه آمریکائی ها در توجیه شکست ماجرای ایران گیت عنوان می کنند، خیانت اسرائیل به پروژه مک فارلین است. به گفته آمریکائی ها ارسال سلاح از امریکا به ایران پس از تصرف لانه جاسوسی ممنوع می شود. مشاورین کاخ سفید پیشنهاد می کنند که برای دور زدن این ممنوعیت، سلاح ها ابتدا به یک کشور قابل اعتماد و نزدیک ارسال و سپس همراه با هیئت اعزامی روانه ایران شود. در این میان، اسرائیل به عنوان کشور واسطه از سوی امریکا انتخاب می شود. سلاحها به اسرائیل حمل و از آنجا به همراه هیئت به ایران می آید. در جریان اقامت هیئت در ایران، سلاح های مزبور تست می شوند و کارشناسان ایرانی آن ها رابعنوان سلاحهای خراب و غیرقابل استفاده اعلام می کنند. ابتدا هیئت آمریکایی این ادعا را نمی پذیرد ولی با دریافت نمونه قطعات خراب متوجه می شوند که سلاح ها در اسرائیل تعویض شده و اسرائیل در محموله خیانت کرده است. در واقع اسرائیل حتی برای ارسال سلاح امانتی به ایران هم دست از کارشکنی برنداشت. گروه مذاکره کننده امریکایی معتقدند خیانت اسرائیل در این قضیه باعث افزایش بدبینی ایرانیها و نهایتا شکست مذاکرات مک فارلین شده است.
منبع
– کریستوفر سی جوینر ، درس هایی از راهبرد حقوق دیپلماسی، نشر مرز و بوم، مترجم داود علمایی، تهران، چاپ اول 1389، صص 150-147.