بیاد سرفراز بی سر شهید احمد رضوانی زاده

شهید احمد رضوانی زاده

خاطرات رزمنده و جانباز دفاع مقدس حاج حسن ملک زاده در باره سردار شهید و سرفراز بی سر احمد رضوانی زاده.

سرویس «حماسه و دفاع» شهدای کازرون، او را از کودکی می شناختم؛ یک کوچه بالاتر از کوچه ی خانه ی ما زندگی می کرد؛ کنار مسجد حاج طالب ؛ پسری خوشرو و مهربان با قدو قامتی متناسب ؛ گاهی وقت ها او را در دکان پدرش می دیدم ؛ مغازه ی کوچکی ابتدای بازار شاه حمزه که حلوای ارده می فروخت؛ فرزند بزرگ خانواده بود و چند سال از من بزرگتر؛ ولی از وقتی او را شناختم؛ دوستش داشتم و بهش سلام می کردم؛ او هم با مهربانی و فروتنی پاسخ می داد!

 ولی شیفتگی من به او؛ از زمان جنگ آغاز شد که باز باهم همسایه شدیم؛ او معاون گردان کمیل لشکر المهدی (عج)؛ به فرماندهی اصغر سرافراز، و من در گردان فجر همان لشکر ؛ به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی حضور داشتم!

همه او را دوست داشتند؛ کازرونی و غیر کازرونی؛ پسری بلند قد و خوش سیما با ریش مشکی زیبا که به چهره اش صلابت خاصی بخشیده بود؛ اهل تظاهر و ریا نبود! اغلب قرآن را در تنهایی و بدور از چشم دیگران می خواند و می شد تأثیر ش را در اخلاق و رفتارش دید!

نماز را به امامت او بجا می آوردیم؛ راضی نبود ولی چاره ای نداشت؛ روزگار می گذشت تا اینکه عملیات بدر آغاز شد؛ اولین عملیاتی بود که  ماسک می زدیم و برای اینکار باید ریش هایمان را می تراشیدیم!

او دل خوشی به اینکار نداشت و می گفت: نمی خواهم مولایم را بی محاسن دیدار کنم؛ ولی بخاطر اطاعت از مافوق پذیرفت و دراین عملیات با اصابت گلوله به سرش به آرزویش در دفاع از مذهب و میهن رسید!

رد پـای عـاشقـی/ بیاد شهید جواد کارگریان

شهید احمد رضوانی با ۱۴ تن شهید کارورنی؛ روز ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ خورشیدی؛ جان به جهان آفرین سپردند که بجز او  و شهید مسعود صادقزاده؛ جسد بقیه که عبارتند بودند از شهیدان: علی اصغر سیاوش؛ عبدالرسول پیروان؛ علیرضا بهبهانی؛ کرامت عاملی؛ محسن دهقان؛ عبدالصمد خسروی؛ نوروز پورمند؛ رجب کتویی زاده؛ مهدی رستمیان؛ عبدالرضا حمیده؛ احد مسرور؛ عبدالحسین رجایی؛ سید محمدحسن حسینی نژاد؛ بدست  نیامد!

روز خاک سپاری پیکر احمد؛ مادرش بخاطر علاقه ی زیاد به او چون فرزند ارشدش بود؛ اصرار داشت که پیکر او را برای آخرین بار ببیند و ببوسد و با او وداع کند؛ و ما مانده بودیم که چگونه پیکر بی سر احمد را به او نشان دهیم!

مادران ۱۳ تن شهیدی که پیکرشان نیامده بود هم در تشییع و خاکسپاری احمد حضور داشتند؛ ناگهان مادر احمد از تصمیم خود منصرف شد و گفت: به احترام مادرانی که جسد فرزندانشان مفقود است؛ از دیدن پیکر احمد عزیزم خود داری می کنم!

درود به مادران ایثارگر و با اندیشه ای که چنین فرزندانی را در دامن پاکشان پرورش دادند و پیشکش به دین  و دفاع از مرزهای ایران نمودند!

مادران شایسته و پدران شکیبای همه ی شهدا! روح فرزندان برومند شان شاد و.یادشان پایدار!

دیدگاهتان را بنویسید