بيائید به گناهانمان اعتراف کنيم آيا خداوند ما را خواهد بخشيد؟!!!

بيائید به گناهانمان اعتراف کنيم آيا خداوند ما را خواهد بخشيد؟!!!

بيائید به گناهانمان اعتراف کنيم آيا خداوند ما را خواهد بخشيد؟!!!

ياد حاجي بخير روزي گفت: خدايا! مجيد شهيد مي شود او را بيامرز. آن شب صمد رفت در حالي که وصيت کرده بود قبرش بياد مظلوميت حضرت زهرا(س) گلي بسازند و عباس با گلوله تانک پودر شد.

سرویس «حماسه و دفاع» شهدای کازرون، بیاد روحانی شهید حاج مجید حسن زاده و تمام شهدای مظلوم گردان فجر لشکر 33 المهدی(عج).

قامت به نماز که می بست قیامت به پا می کرد، حمید که رفت حاج مجید هم بار سفر را بست در حالی که اشک می ریخت نگاهی به او کردم و گفتم: خدا چقدر مهربان است؟ گفت: آن قدر که روزی گرگ ها را هم می دهد و عاطفه خود را همچون آهوی سر بریده ای تقدیم پلنگان می کند.

برای کودکی انسان سنجاقک می آفریند، او به جلد گندم می رود برای بشارت گرسنگان. آه که جهان یکپارچه والفجر است، انسان از نخل جهان بالا می رود تا خرمای خدا را بچیند. بر پیشانیش که سجده بر خاک گذاشته بود جای بوسه خداوند روئیده بود.

مرحله اول عملیات کربلای پنج

مرحله اول عملیات کربلای پنج توی نمازخانه گردان فجر نشسته بودیم که حسن آقای کامفیروزی به حاج مجید گفت:

حاجی”قاصد قل هو اللهی”چه می گوید، حاج مجید تبسمی کرد و گفت: می گوید اضطراب کبوتر دلهایتان را آرام کنید اینک حوضخانه ملکوت نزدیک است برخیز و سجده کن که خداوند می خواندت.

یکی از بچه ها وارد نماز خانه شد و گفت برادران آماده حرکت باشید. اسلحه ها در دست و کوله آرپی جی بر دوش گرفتیم  سوار ماشین شدیم و به سوی شلمچه راه افتادیم در مسیر راه حاج مجید رو به من کرد و گفت: می دانی بعضی ها خیال می کنند خداوند انحصارا متعلق به آنهاست؟ این روحیه شیطان است، نشنیده ای که چنگیز می خواست همه ی عالم را به خود ضمیمه کند، خداوند تقسیم شده بین تمام اشیاء جهان، به ستاره ها نگاه کن دانه های تسبیح خداوندند، خداوند دم به دم در جهان فرو می ریزد.

مرحله دوم عملیات کربلای پنج

شلمچه: مرحله دوم عملیات کربلای پنج فرا رسید، شب خیمه خود را گسترانیده بود منورهای دشمن منطقه را روشن کرده و صدای گلوله ها و خمپاره ها لحظه ای خاموش نمی شد. حاج مجید وضو گرفت و به حسن آقا گفت چقدر صدای خداوند نزدیک است انگار داریم به مشاهده جبرئیل موفق می شویم. گفتم حاجی، حسن آقا را نگاه کن موهای سرش را کوتاه نموده، مانند حاجیانی شده که از قربانگاه برگشته اند. حاج مجید گفت: می خواهد خود را از بالای آفرینش به وسط رودخانه خدا بیندازد.

این مطلب را ببینید: شهید حاج مجید حسن زاده

شب از نيمه گذشته بود که دوباره آماده حرکت شديم سکوت بود و صداي انفجار گلوله ها، درون کانال به طرف شهرک دوئيجي در حرکت بوديم گلوله هاي تيربار از بالاي سرمان رد مي شدند، گلوله خمپاره اي کنار کانال به زمين خورد، انفجار وحشتناکي بود حسن آقا روي زمين افتاد و تمام بدنش پر از خون شده بود. حاج مجيد کنار حسن آقا افتاده  و به او نگاه مي کرد، زير نور منور ديدم از سينه حاجي خون فواره مي زند، صيادان جبروت آمدند تا آن دوران را از ساحل خدا بگيرند.

یاد حاج مجید بخیر

ياد حاجي بخير روزي گفت: خدايا! مجيد شهيد مي شود او را بيامرز. آن شب صمد رفت در حالي که وصيت کرده بود قبرش بياد مظلوميت حضرت زهرا(س) گلي بسازند و عباس با گلوله تانک پودر شد.

روزي که حاج مجيد به جبهه رفت بچه هايش براي پدر قرآن آوردند که از زير آن رد شود، پدر”فاالله خير حافظا”مي خواند و مادر آماده مي شد که براي ديدار فرزند شهيدش اکبر به گلزار شهدا برود. اما اين ها باعث نمي شود که سياست بازان لرد مستضعف و جيب برهاي با جواز و شرکت هاي ثبت شده با ارز آزاد تجارت نکنند و قاضي در يک روز از سه طرف سفارش نشود و عده اي با ماشين بيت المال به تفريح نروند. بيائید به گناهانمان اعتراف کنيم آيا خداوند ما را خواهد بخشيد؟!!!

نويسنده: رزمنده جانباز حاج اصغر شجاعي

دیدگاهتان را بنویسید