خدمتی که پایانش شکنجه بود

13931326 photoshohadayekazeroon

وقتی که به او رسیدم، یک کشیده آبدار، حواله صورتم کرد که زمین خوردم. دوباره گفت: بنشین. نشستم و دوباره با سیلی آن ملعون به زمین افتادم. چند بار نشستم و او با کشیده های خود من را نقش زمین کرد، تا اینکه بار آخر دیگر نتوانستم بلند شوم.

معجزه توسل

معجزه توسل

عراقی ها که می دانستند آمپول ها کار خودشان را خواهند کرد، دیگر به سراغ آسایشگاه ما نیامدند و ما با خیال راحت، آن شب، چراغ عزاداری حضرت حسین (ع) را روشن کردیم.

زمستان تکریت

1393 3 photo

روزها در حیاط هواخوری، همه دور هم جمع می شدیم و چنان به هم می چسبیدیم که سرمای کشنده تکریت، درونمان نفوذ نکند. آن هایی که بیمار و کم توان بودند را زیر پر و بال خود می گرفتیم. بیمارترها را وسط دایره قرار می دادیم و مرتب خودمان را تکان می دادیم که بیشتر […]

عاشورای اسرا به روایت ابوالقاسم آزرمی

13931169 photo

فرمانده اردوگاه عراقی عزاداری را در پادگان نظامی ممنوع اعلام کرده و ما مجبور بودیم برای عزا داری‌هایمان نقشه بکشیم. سختگیری‌ها در روز عاشورا شدت گرفت و برای جلوگیری از عزاداری اسرا در روز عاشورا فرمانده پادگان تا نزدیکی‌های ظهر اسرای دیگر اتاق‌ها را مجبور به پیاده‌روی در اردوگاه کرد.

سرداری که می خواهد همچنان گمنام بماند

13931057 photo

شنیده بودم بسیاری از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بی نام و نشان در این مرز و بوم زندگی می کنند و هیچ علاقه ای به نامدار شدن ندارند، با خود فکر می کردم مگر می شود کسی نخواهد از رشادت هایش حرف بزند، از خاطرات تلخ و شیرین جبهه تعریف نکند…

کدام مسئول از این رزمنده خجالت می‌کشد؟

13931034 photo

آدرس داده‌اند آخر بازار جمشیدآباد، یک دستشویی عمومی. آتش از آسمان مرداد آبادان می‌بارد، بازار جمشیدآباد را در هوای داغی که براق شده و تو چشم می‌زند می‌رویم بالا،می‌آییم پایین. دنبال مردی که عضو مسجد قدس (صدر) آبادان بود. زمان حصر آبادان رزمنده بومی بود، برادرش علیرضا در همان روزها در مقاومت آبادان شهید شد […]

تنها خواسته یک قهرمان ملی

1393 6 photo

نامش «علمدار» است، جانباز 62 درصدی که به سختی نفس می‌کشد، می‌گوید: دردهایم نعمتند، من چون اقتدار و سربلندی ایران عزیز را می‌خواهم به سختی نفس می‌کشم تا مردم ایران راحت نفس بکشند.

باورش برایم سخت بود که دیگر نمی‌توانم به جبهه برگردم

1393 1100shahid.ir 25

بعد از یک روز که در بیمارستان بستری بودم، پزشکان گفتند قطع نخاع شده‌ام. جا خوردم. انگار تمام دنیا روی سرم خراب شده بود. باورش برایم سخت بود، نمی‌توانستم قبول کنم که دیگر نمی‌توانم به جبهه برگردم، داشتم دق میکردم.

بزرگ‌مردی که انگشت مادرش را قطع کرد

1393 1100shahid.ir 17

جانباز اعصاب و روان: در طول این سال‌ها زجر زیادی کشیدم؛ بیمارستان‌ها و شهرهای مختلف بستری می‌شدم؛ جانبازی ما متفاوت است، چون معلوم نیست حالت‌های عصبی چه زمانی به سراغ‌اش می‌آید.

کمال فرمانده ای بی ادعا

IMG 0020 01

پیامکی از سوی جانباز آشنایی برای بچه های قدیم گردان آمد به این مضمون: سلام انشاالله شب جمعه ساعت 7.30 دیدار با دوست و همرزممان کمال اسکندری همراه با برگذاری نماز مغرب و عشا.

روایت شوق/ قسمت پنجم

1393 pelakha2

روايت گروهي از ايثارگران دوران دفاع مقدس به عتبات عاليات عراق/آغازداستان ازپيامكي بودكه ازطرف حسين پيروان به دوستان دوراندفاع مقدس رسيد.پيامي كه حامل حركتي جديد در زيارت نجف و كربلا داشت،يادآور دوران اعزام دفاع مقدس، همه اعضاي كاروان بايد از عزيزاني باشند كه روزي براي آزاد سازي كربلا و نجف جان خويش را در طبق […]

روایت شوق/ قسمت چهارم

1393 13607537091

روايت گروهي از ايثارگران دوران دفاع مقدس به عتبات عاليات عراق/آغازداستان ازپيامكي بودكه ازطرف حسين پيروان به دوستان دوراندفاع مقدس رسيد.پيامي كه حامل حركتي جديد در زيارت نجف و كربلا داشت،يادآور دوران اعزام دفاع مقدس،همه اعضاي كاروان بايد از عزيزاني باشند كه روزي براي آزاد سازي كربلا و نجف جان خويش را در طبق اخلاص […]

روایت شوق/ قسمت سوم

1393 13626575611

روايت گروهي از ايثارگران دوران دفاع مقدس به عتبات عاليات عراق/آغازداستان ازپيامكي بودكه ازطرف حسين پيروان به دوستان دوران دفاع مقدس رسيد.پيامي كه حامل حركتي جديد در زيارت نجف و كربلا داشت،يادآور دوران اعزام دفاع مقدس، همه اعضاي كاروان بايد از عزيزاني باشند كه روزي براي آزاد سازي كربلا و نجف جان خويش را در […]

روایت شوق/ قسمت دوم

1393 pelakha2

روايت گروهي از ايثارگران دوران دفاع مقدس به عتبات عاليات عراق/آغازداستان ازپيامكي بودكه ازطرف حسين پيروان به دوستان دوران دفاع مقدس رسيد.پيامي كه حامل حركتي جديد در زيارت نجف و كربلا داشت،يادآور دوران اعزام دفاع مقدس، همه اعضاي كاروان بايد از عزيزاني باشند كه روزي براي آزاد سازي كربلا و نجف جان خويش را در […]

روایت شوق/ قسمت اول

1393 13607537091

روايت گروهي از ايثارگران دوران دفاع مقدس به عتبات عاليات عراق19/2/91 تا 28/2/91 شيراز- كازرون- شلمچه – نجف- كربلا و برعكس آغاز داستان از پيامكي بود كه از طرف حسين پيروان به دوستان دوران دفاع مقدس رسيد.پيامي كه حامل حركتي جديد در زيارت نجف و كربلا داشت، يادآور دوران اعزام دفاع مقدس، همه اعضاي كاروان […]