ابو جاسم مرخصی است
در نقطه ای به عراقیها فوق العاده نزدیک بودیم. مثل همسایه دیوار به دیوار! واقعاً از حال و احوال یکدیگر خبر داشتیم به نحوی که با چشم غیر مسلح می توانستیم تمام حرکات هم را زیر نظر بگیریم.
مرغی و حلقی،نه مرغی و خلقی
حسن گفت:نکته اول،خواستم اگر مرغ مسموم بود خودم تنها مسموم شوم،و نکته دوم و اصلی اینکه:مرغی و حلقی نه مرغی و خلقی.
ننه مگه چشات ندید که رفتی رو مین
یک روز که از اتاق عمل بیرون آمده بودم و بیحال روی تخت افتاده بودم. عدهای از خواهران برای عیادت وارد اتاقم شدند. لبهایم خشک شده بود و نای حرف زدن نداشتم. دلم میخواست کسی یک قطره آب روی لبهای خشکیدهام میریخت.
ماجرای گاو ننه علی
محمد که برای مرخصی به کازرون آمده بود سری هم به خانه ننه علی زد تا به او خبر دهد دوروز دیگر به جبهه برمی گردم و اگر چیزی برای علی می خواهی بفرستی آماده کن تا برایش ببرم.
آهن،چدن
زخمی هایی كه از بیمارستان ترخیص می شدند، یا مجروحانی كه دلشان طاقت دوری از دوستان را نداشت و با همان وضعیت فرار می كردند و به گردان باز می گشتند،
ایثارگری علی در جبهه
هرجا که صفي تشکيل مي شد علي اول صف ايستاده بود و هيچ کس هم نمي گذاشت جلويش بايستد،به همين دليل بچه ها کمي از او گله مند بودندحسن با محمد صحبت کرد که کمي از ايثار و از خود گذشتگي براي علي بگويدتا علي از رفتارش دست بردارد و الحمدلله کار محمد جواب داد