روایت شوق/ قسمت دوم

1393 pelakha2روايت گروهي از ايثارگران دوران دفاع مقدس به عتبات عاليات عراق/آغازداستان ازپيامكي بودكه ازطرف حسين پيروان به دوستان دوران دفاع مقدس رسيد.پيامي كه حامل حركتي جديد در زيارت نجف و كربلا داشت،يادآور دوران اعزام دفاع مقدس، همه اعضاي كاروان بايد از عزيزاني باشند كه روزي براي آزاد سازي كربلا و نجف جان خويش را در طبق اخلاص گذاشتند تا به عشق حسين برسند.

Thank you for reading this post, don't forget to subscribe!Thank you for reading this post, don't forget to subscribe!

 

 

 شهدای کازرون، و اين عزيزان هركدام در بدن خويش يادگاري از دوران دفاع مقدس به همراه داشتند. نداشتن چشم، دست و پا و داشتن تركشي در بدن شاهد جانفشاني عزيزاني بود كه پا در ركاب اين كاروان بودند.

ساعت 30/6 : همه آمده بودند،انگار اعزامي ديگر است. ياد دوران اعزام هاي دوران دفاع مقدس تازه شد با تفاوت هايي، آن دوران اين بچه ها تقريبا زير 20 سال بودند و امروز بالاي 45 سال آن روز پدر و مادر به بدرقه مي آمدند امروز زن و فرزندان بدرقه كننده پدرانشان بودند تك و توكي هم پدران و مادران سالخورده براي بدرقه فرزندانشان آمده بودند كه ريزش اشك از چشمان آنان تداعي جهادي ديگر بود. آنروز براي فتح كربلا و امروز براي زيارت كربلا، وسايل همراه عزيزان به اندازه همان كوله پشتي هاي دوران جنگ بود اما ديگر كوله نبود،كيف هاي جديد و مدرن بود اما با كمترين وسايل . كيف يا ساك بعضي از عزيزان به اندازه يك كيف دستي كوچك هم نبود تا پايان اين شيوه ماند( كيف هاي دكتر شجاعي و قاسم استوان و.. كوچكترين ساك كاروان بود)

البته تفاوت ديگري نيز داشت آنروز وقتي از بسيج پدران و مادران از فرزندان جدا مي شدند ديگر تا پايان ماموريت يا عملياتي و يا…خبري از عزيزانشان نداشتند اما امروز به بركت وسايل ارتباطي (موبايل) مي توان لحظه به لحظه گزارش سلامتي را به خانواده داد و آنان هيچگاه نگران نخواهند بود.

ما كه روزي پدر و مادر را در يك دوره ي چند ماهه نگران نگه مي داشتيم كه يا با آمدن يا تلفني آنان را نسبت به سلامتي خويش مطلع سازيم امروز حاضر نيستيم براي چند ساعت فرزندان و زن خويش را نگران نگه داريم. چه ظلم بزرگي آنروز به پدر و مادر خود مي كرديم و امروز كه پدر شده ايم نمي توانيم لحظه اي آن را تحمل كنيم.

ثبت خاطرات با وسايل مختلف دوربين در مدل هاي مختلف( عباس قاسمي- فضل الله عباس پور- سيد احمد صبور- محمد فاضل پور) و موبايل ها با امكانات زياد از ديگر وسايل موجود در كازرون بود كه قبلا هيچ گونه امكاناتي جز يك دوربين كه گاهي ممكن بود به دست دشمن بيفتد يا به دلايلي فيلمش بسوزد نبود.

تفاوت هاي زياد ديگري هست كه در جاي خودش قابل بحث است. آن روز هيچ كس حاجي نبود امروز حاجي فراوان داشتيم.

در ميان بدرقه شلوغ مردم حتي ياران دوران دفاع مقدس كه امروز سعادت همراهي نداشتند راهي مسير نورآباد- گچساران شديم. دكتر شجاعي با هماهنگي قبلي در ميدان امام حسين (ع) كازرون از خانواده به جمع ما پيوست و اتوبوس با شور و حالي ديگر مسير جاده را پي گرفت.

هم همه اي فضاي اتوبوس را فرا گرفته بود و هر كس با دوست ديگرش يا چند نفري با هم صحبت ميكردند صدا به صدا نمي رسيد. بعضي ها هنوز در راه رو اتوبوس ايستاده بودند و بعضي ها در رفت و آمد. انگار ساليان زيادي بود همديگر را نديده بودند و قرار بود همين الان ديدار چند ساله شان را قضا كنند.