سردار شهید دكتر علی‌اكبر پیرویان به نقل از یكی از مأموران آگاهی قبل از انقلاب

قسمتی از وصیتنامه و نامه سردارشهید دکتر علی اکبر پیرویان
گلویم را فشار داد و گفت: اسلحه‌ات را بینداز بلافاصله با آرنجم محكم به شكمش زدم او افتاد ولی با سرعت از زمین بلند شد و با كاردی بطرفم آمد منهم از روی ناچاری تیری به سویش شلیك كردم و او هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه بازوی چپ مجروح گردید.

سردار شهید دكتر علی‌اكبر پیرویان به نقل از یكی از مأموران آگاهی آن زمان

 

شب بیست و چهارم اسفندماه پنجاه و شش مقارن با جشن تولد رضاشاه خبیث به اتفاق یكی از مأمورین آگاهی در حال گشت‌زنی شبانه بودیم. ساعت حدود 2 نیمه شب بود. نزدیگی مسجد اولیاء متوجه دو نفر شدیم كه بطرف كوچه حكمت می‌رفتند، به محض ایست ما هر دو نفر پا به فرار گذاشتند. بلافاصله آندو را تعقیب نمودیم وقتی به چهار راه كوچه حكمت رسیدیم آنها به دست چپ رفتند. در آخر كوچه یكی بطرف پائین و دیگری بطرف كوچه راسخی در حال فرار بود. من هم آن شخصی را كه به طرف كوچه راسخی در حال فرار بود تعقیب نمودم.

پس از طی مسافتی وارد كوچه‌ای شد كه بن‌بست بود. من كه از آن كوچه اطلاع داشتم كمی آهسته‌تر دویدم تا با خیال راحت و اعتماد به نفس به سر كوچه رسیدیم به محض اینكه وارد كوچه شدم وحشت عجیبی سراپای وجودم را گرفت در افكار وحشتناكی غرق بودم كه ناگهان متوجه شدم گردنم در دستهایش قفل شده است. گلویم را فشار داد و گفت: اسلحه‌ات را بینداز بلافاصله با آرنجم محكم به شكمش زدم او افتاد ولی با سرعت از زمین بلند شد و با كاردی بطرفم آمد منهم از روی ناچاری تیری به سویش شلیك كردم و او هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه بازوی چپ مجروح گردید.

 

زندگینامه سردار شهید علی اکبر پیرویان

 

با اینحال اینقدر شجاع و نترس بود كه مجدداً بطرف كاردش كه روی زمین افتاده بود خم شد. من پایم را روی دستش گذاشتم و فشار دادم و او را دستگیر كردم. بطرف ماشین كه آمدم مأمورین با صدای شلیك گلوله بطرفم آمدند در این موقع یكی از مأمورین مشت محكمی روی بینی او زد كه خون آمد به او گفتم نزن زخمی است! بعد از آن به اتفاق مأمورین به شهربانی آمدیم. فوراً مورد بازجوئی قرار گرفت و متوجه شدیم كه علی‌اكبر پیرویان است پس صورت‌جلسه و گزارش تنظیم گردید. همان شب هم او را به بیمارستان بردیم و رئیس بیمارستان وقت هم تیر را از بازویش بیرون آورد. خود گلوله با صورت‌جلسه ضمیمه پرونده گردید و این جریان تا ساعت 5 صبح ادامه داشت پس از خاتمه كار به منزل آمدم ولی مأمورین دیگر چشم او را می‌بندند و او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و هرچه او را كتك می‌زند دوستش را معرفی نمی‌كند آن شب وسایلی كه از پیروان گرفتیم اعلامیه امام، پرچمهای سه رنگ و عكس شاه بود.