نوروزی که در خاکریزِ قلبم جاودانه شد
ناگهان آسمان غرید. بمب ها پایین باریدند و زمین به لرزه درآمد. پس از سکوتی مرگبار، صدای ناله ی گوسفندانِ زخمی، فضا را شکست. چوپان، گله بیپنی اش را نوازش میکرد و اشک میریخت. گوسفندِ ترکش خورده را پیش پایمان انداخت. مبلغ ۱۱۰ تومانی را که از جیب های خالی هم جمع کردیم، به دستش دادیم.