تاولها، یادگاریهایی هستند از سالهای حماسه و خون در بدن این مرد که هنوز درس غیرت و شهادتطلبی را عاشقانه مشق میکنند.
به گزارش سرویس «حماسه و دفاع» شهدای کازرون، به سراغ یکی از جانبازان سلحشور حلمسر شهرستان میاندورود رفتهایم، جانباز رزمندهای که در کنار سایر همرزمانش با اراده پولادین و عزم راسخ خویش توانستند کشور عزیز اسلامیمان را از وجود متجاوزان بعثی پاک کنند و با دفاع جانانه از مرز و بوم موطن خویش، در حافظه تاریخی همه جهانیان این موضوع را نقش ببندند که سرزمین سبز و سرخ ایران شیعی، باتلاقی بیش برای متجاوزان نیست؛ گفتوگو با سیدحسین حسینی جانباز 30 درصد شیمیایی که یکی از افتخاراتش را لقب «شهید زنده بودن» میداند، پر از لطف و معارف است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
چطور شد که شیمیایی شدید؟
آن زمانی که من به جبهه میرفتم، شاغل در جهاد سازندگی بودم و بهعنوان راننده تریلی، لودر و بولدزر در عملیاتهای زیادی شرکت کردم، یک روز من روی تریلی مشغول کار بودم که دیدم ناگهان هواپیماهای دشمن به ما حمله کردند، ابتدا نمیدانستیم بمبهایی که روی ما ریخته میشود شیمیایی است، البته من ماسک و لباس بادگیر داشتم و لوازم و آمپول ضدعوامل شیمیایی هم در کنارم بود ولی تا اقدام بکنم مصدوم شدم ولی جراحت من خیلی کمتر از دیگران بود، متاسفانه خیلی از دوستان و همسنگرانم بر اثر این حمله وحشیانه به شهادت رسیدند.
ولی با این که رعایت کردید، باز هم شیمیایی شدید؟
بله! چون وسعت حمله خیلی زیاد بود، بمبهای شلیک شده شیمیایی حدوداً به 30 یا 40 متری ما اصابت کردند، من نقش زمین شدم و تلی از خاک بدنم را پوشاند، فقط تنها کاری که توانستم در آن لحظه انجام بدهم زدن ماسک و تزریق آمپول بود.
به ما موقع آموزش گفته بودند آمپول را از روی لباس هم میتوانید تزریق کنید و من هم همین کار را کردم، مرا به بیمارستان منتقل کردند، سوزش شدیدی را روی پوست بدنم احساس میکردم که هر چه میخاراندم، خارشش بیشتر میشد، بعد مدت کوتاهی بدنم پر از تاول شد، تازه متوجه شده بودم، بمبهایی که بر سرمان ریختند، بمبهای شیمیایی تاولزا بود.
دوست داریم رک به ما بگویید چه شد که به جبهه رفتید؟ مگر از وضعیت جبهه بیخبر بودید؟
(با کمی مکث) با این سوال غافلگیر شدم ولی به نظرم پاسخش چندان مبهم نباشد که رزمندهای آن را به غیر از زبان رک و صریح با زبان دیگری بگوید، من نخستینباری که به جبهه میرفتم 17 ساله بودم، آن روز به غیر از این چیزی که دارم میگویم چیز دیگری قصد و منظورم نبود، من دوست نداشتم انقلابی که در کشورم با خون هزاران شهید به ثمر نشسته بود، به مخاطره بیفتد.
هیچ جوان غیرتمندی هم نیست که ببیند مرز و بوم کشورش مورد تجاوز دشمن قرار گرفت و او بیتفاوت از کنار این قضیه رد شود، در کل در درجه اول، برای سرکوب کردن دشمنان انقلاب و بعد برای حفظ ناموس و صیانت از مرزهای کشور عازم جبهه شدم.
گفتید راننده ماشینهای سنگین بودید، از این که سلاح در دست نداشتید و با دشمن روبهرو نمیشدید، برایتان سخت نبود؟
کار و مسئولیت ما از دیگر رزمندگان کمتر نبود، اگر نیروهای جهاد سازندگی نبودند، رزمندگان چطور میبایست در مقابل تهاجم دشمن سنگر بگیرند، کار ما سنگرسازی و خاکریز ساختن بود و این کار، کار کمارزشی نبود، بهنظرم لقب سنگرسازان بیسنگر را امام به رزمندگان جهاد داد و این کم افتخاری نیست.
متأهل بودید؟
بله.
خانواده اعتراض نمیکردند؟
خیر! شاید بعضی از خانوادهها از رفتن به جبهه فرزندانشان ناراحت میشدند ولی همسر و فرزندانم با وجود این که سختی و مشقت زیادی را متحمل شدند اما هیچوقت لب به اعتراض نگشودند.
هرگز فراموش نمیکنم زمانی را که من بعد از سه ماه حضور در جبهه به خانه برگشته بودم، در این مدتی که در منطقه بودم، دورادور از وضعیت خانوادهام باخبر بودم و میدانستم که در شرایط بدی بهسر میبرند، همین که من به مرخصی آمدم، مسئول پشتیبانی جنگ آقای اسماعیلزاده که اهل تنکابن بود، آمد به منزل ما و به من گفت: «خودت را برای رفتن به جبهه آماده کن.»
راستش را بخواهید کمی ناراحت شدم و به او گفتم: «بعد از سه ماه، تازه به خانه برگشتم، خانوادهام در شرایط سختی بهسر میبرند.» اسماعیلزاده گفت: «مجبور بودی آچار فرانسه شوی؟» بعد دست برد به جیبش و مبلغ 2 هزار تومان به من داد و گفت: «این مبلغ را بده به همسرت تا در نبود تو اموراتش را بگذراند، خودت که میدانی چقدر به وجودت در آنجا نیاز است.»
وقتی داشتم با همسرم خداحافظی میکردم به من فقط گفت: «مواظب خودت باش.»
خاطرهای از آن دوران بیان کنید.
در عملیات والفجر هشت، یک شب نیروهای تخریب میخواستند بروند جادهای را پاکسازی کنند، راننده بولدوزری بود که فامیلیاش شاکری بود، او به بچهها گفت من نمیگذارم شما بروید، من با بولدوزر میروم و مینها را خنثی میکنم.
هرچه به او اصرار کردند او قانع نشد، میگفت: «احتمال این که یکی از بچهها روی مین برود، زیاد هست، حیف است ما یک چنین جوانانی را با وجود چنین راهحلی، از دست بدهیم.»
او با کج کردن تیغ بولدوزر آرامآرام معبری را درست کرد که میشد به راحتی با یک ماشین از آن عبور کرد.
خاطره دیگری که در ذهنم مانده این هست که ما برای گمراه کردن عراقیها صدای بولدوزر را پشت بلندگو میگذاشتیم و بوق بلندگو را تا جایی که میتوانستیم جلو برویم تا نزدیکهای خط عراقیها میبردیم تا عراقیها در تشخیص مکان بلدوزر به اشتباه بیفتند و ما با خیال راحت کارمان را انجام میدادیم.
یعنی آنها را فریب میدادید؟
دقیقاً همینطور است، چون اگر دست به چنین ابتکار فریبندهای نمیزدیم، هر چند دقیقه میبایست یک بولدوزر و خدمهاش را از دست میدادیم، وقتی یک بولدوزر شروع بهکار میکرد، تمام حجم آتش رو سر آن ریخته میشد و این حربه تا آنجا که بهیاد دارم، کارساز شده بود.
در پایان چند کلمه و جمله کوتاه میگویم، شما با تعریفتان آنها را کامل کنید؛ نخستین کلمه «جانباز»؟
جانباز کسی است که از خودش میگذرد، در واقع کسی که برای شهادت قدم برمیدارد ولی قسمت او شهادت نمیشود، در عوض جراحتی که همراه با درد است، با خود تا پایان عمر به همراه دارد و این جراحت شاید برای این هست که تلنگری باشد برای این که خودش را فراموش نکند.
«شهادت»
شهادت برایم افتخار است و برایش آمادهام.
«چهارم شعبان»
این که روز ولادت حضرت اباالفضل (ع) را روز جانباز نامگذاری کردند، جای بسی افتخار است.
انتظارتان از مسئولان چیست؟
انتظار خاصی از مسئولان ندارم، فقط از آنها میخواهم به جانبازان سرکشی کنند، بهویژه از جانبازان قطع نخاعی.
اگر دوباره جنگ شود، باز هم برای دفاع میروید؟
اگر خدای ناکرده دوباره دشمن به وطن ما حمله کند، نهتنها خودم میروم بلکه فرزندانم را هم با خودم میبرم، چون ما برای حفظ انقلاب، اسلام و ناموس خونهای زیادی دادیم، پس نباید بهراحتی از دست بدهیم.
یک سفارش شما به همه.
طبق فرموده امام (ره) پشتیبان رهبر باشید تا به کشور آسیب نرسد، حفظ نظام اسلامی واجب است، پس اتحاد و برادریمان را حفظ کنیم تا در مقابل دشمن قویتر ظاهر شویم.
فارس
نظرات (3)
-
مهمان (حمیدعمرانی ازکردکوی)
لینکاسلام وخسته نباشیدبه تمامی نمایندگان مجلس شورای اسلامی بخصوص آنهایی که دارندبرای رزمندگان8سال دفاع مقدس بعد26سال قدمی برمیدارند همه گی خسته نباشید؟اینجانب حمیدعمرانی ساکن شهرستان کردکوی دارای4فرزند وباداشتن16ماه سابقه جنگ وده درصدجانبازی اعصاب وروان ازنمایندگان خواهش میکنم به مارزمندگان زیر25%هم نگاهی بکنیدچون مارزمندگان درپیچ وخم زندگی گیرکرده ایم نامبرده افتخاردردوعملیات راداشته عملیات کربالی4و5ازشمانمایندگان عزیزتقاضام این است که درآذرماه سال 92درصدکف جانبازی اعصاب وروان وشیمیایی را25%اعلام کردیدوتصویب شدچرااجرانمیشود ازشماعزیزان بعنوان یک رزمنده تقاضادارم هرچه زودتراین لایحه رااجرایش کنیدچون مارزمندگان دوران جنگ الان درسن کهنسالی بسرمیبریم وعمری هم دیگرباقی نمانده که منتظرباشیم منتظرجواب وخبرخوش ازطرف شمانمایندگان عزیزمیباشم رزمنده داوطلب16ماه جنگ حمیدعمرانی //لطفابدادمارزمندگان وجانبازان زیربیست وپنج درصدهاهم برسید%%%%%%%%%
-
مهمان (اسلام مشکانی)
لینکسلام برآقای حسینی عزیز مارزمندگان دوران8سال جنگ 26سال است که هیچ گونه خدماتی ازطرف دولت به ما داده نشده ازشمانماینده ایثارگروفعال تقاضاداریم نسبت به برقراری حقوق ثابت که قراربودحداقل 75%دستمزدکارگران سال94رابه رزمندگان بدهندهنوزکه هنوزه محقق نشده ازشمانماینده خوب مردم تقاضامندیم هرچه زودتربرای برقرای حقوق75%تلاش بعمل آوریدودوم اینکه آ؟قای حسینی این دفترچه بیمه رزمندگان که قرارشددراوایل93به دست رزمندگان برسدچی شدهنوزکه هنوزه مارزمندگان دفترچه بیمه درمانی نگرفته ایم پس لطف کنیدبه دادمارزمندگان به فراموش سپرده شده برسیدودرآخرازمسولین میخواهم که از175شهیددست بسته غواص خجالت بکشندواین همه مارزمندگان رامثل توپ فوتبال به این ورآن ورپاس ندهندمگرمارزمندگان دوران جنگ چقدردیگرعمرداریم که این سال نشدسال دیگر.وسوم اینکه قراشددرخردادماه حقوق رزمندگان از300هزارتومان به بالای400هزارتومان افزایش یابدهنوزخبری نیست ازسایت خوب فاش هم تقاضادارم کامنتهای مارزمندگان رابه گوش مسولین برسانندهرچندکه ناله های مارزمندگان به گوش مسولین رسیده خودرابه ناشنوایی زده اند به امیدروزی که حق وحقوق رزمندگان فراموش شده هم محقق شودایشاالله
-
مهمان (اسلام مشکانی)
لینکمنم رزمنده دوران سختی /از امروزم نگو در تیربختی
اگرچه دشمنم راخوار کردم/ولی مجلس چراپایم شکستی
مگر من یار دیروزت نبودم/چرا یارم دودستم را ببستی/
خداوندا تو شاهد باش امروز/که فردا رانباشد هیچ گسستی/
حکایتی قابل تامل .....
تو شمال شهر تهران ،یه قنادی باز شدفقط پولدارا می تونستن اونجا خرید کنن ،یه روز که تعدادی از پولدارا تو قنادی در حال خرید بودن یه گدای ژنده پوش وارد شد و تموم جیبهاشو گشت ،یه ۵۰ تومنی پیدا کرد و گذاشت رو میز ،گفت اینو شیرینی بهم بده !!!!
مدیر قنادی با دیدن این صحنه جلو اومد و به اون فقیر تعظیم کرد و با خوشحالی و لبخند ازش حال پرسید و گفت :قربان !خیلی خوش اومدید و قنادی ما رو مزین فرمودید پولتون رو بردارید و هر چقدر شیرینی دوست دارید انتخاب کنین !!!! امروز مجانیه اینجا ...
پولدارا ازین حرکت ناراحت شدن و اعتراض کردن که چرا با ما اینجوری برخورد نکرده ای تا حالا ؟ مدیر قنادی گفت :شما هم اگه مثل این آقا ،تموم داراییتون رو ،رو میز میذاشتین،جلوتون تعظیم میکردم کاش همه ی ما دارایی هامون رو ،که توانایی های ماست ،رو میکردیم تا دنیا جلومون تعظیم کنه ...!به امیدروزی که دولتمردان کشورعزیزمان جلواین فجرآفرینان که نگذاشتن وجبی ازخاک پاکمان دست دشمن بیفتدوچنین آرامش وامنیت رابرقرارکردندتعظیم کنندوازاشتباهات خودکه درباره رزمندگان بیکس کردند پشیمان شوند//این چه استدلالیست که درایران دارندبه رزمندگانش چنین ظلم اشکارامیکنندوهیچ کس هم حرف نمیزندبخصوص دلسوزان نظام که بسطلاح پشتیبان رزمندگان هستندآمین
نظر خود را اضافه کنید.